بسم الله الرحمن الرحيم
يه نكته ظريف :
ملك همان هستي و زمين است ، كه در مالكيت خدا منظور نظر مي باشد ، اگر چنين بيان شده براي اين است كه تفاخر و ( داشتن ) را از ما زميني ها بگيرد و نشان دهد كه مالك هيچ چيز نيستيم بر همين اساس نمي توانيم ملك را مالكيت معنا كنيم اين جمله معترضه است
دقت كنيم ::
هر چند ممكن است گفته شود كه اگر هستي و يا زمين و ياهر چيزي مال خداوند باشد يعني مالكيت آن نيز از آن خداوند است.
ولي چون از اين مالكيت كلي ، انسان مالكيتي را براي خود مفروض داشته است بر اين اساس است كه آيه با ( الملك ) شروع شده است يعني هستي و آنچه در آن موجود است براي خداست اين كليت دست انسان را از داشته هاي زميني كوتاه ميكند از اينكه مالكيتي براي خو يش فرض نمايد .
هر چند نمود ايمان عمل صالح است ليكن اعتقاد به قلب و اقرار به لسان آن نيز بايد انجام پذيرد تا ايمان شكل كامل خود را بيابد .
لذا هر جا كه عمل صالح رخ مي دهد فعل بايد فعل خدايي بوده باشد و خود بخود در عمل صالح دنبال دو جزء ديگر نمي گرديم زيرا عمل را با صفت ( صالح ) بيان نموده .
با سلام
زيبا بود
موفق باشيد
التماس دعا
به من سر بزنيد خوشحال مي شوم